نهمین نشست از سلسله نشست‌های تخصصی سهراب با موضوع نقد و نمایش تابلوی «درخت زندگی» اثر سمائه شریفی برگزار شد

تابلوی «درخت زندگی» اثر سمائه شریفی

به گزارش اختصاصی آژانس خبری سینمادرام، در نهمین نشست از سلسله نشست‌های تخصصی سهراب با موضوع نقد و نمایش تابلوی «درخت زندگی» اثر سمائه شریفی،  پژوهشگران و علاقه‌مندان هنر و اسطوره در نگارخانه‌ی لاجورد گرد هم آمدند. نشست‌های «سهراب» با آرمان جوان‌گرایی، و با رویکردی اسطوره‌شناختی بر آن است که با نمایش، نقد، و تحلیل آثار هنری که با گوشه‌ی چشمی به اسطوره‌های ایرانی خلق شده‌اند، به شناسایی و به تبع این معرفی هنرمندان جوان پرداخته، و از این راه سنت سهراب‌کشی را در حکم یکی از اصول واپس‌روی فرهنگی به چالش بکشد. این نشست‌ها از سوی کانون مطالعات اسطوره شناختی میت اوخته وابسته به گروه پژوهشی هنر و معماری پیدایش، با هم‌کاری موسسه‌ی کتاب‌آرایی ایرانی، به میزبانی نگارخانه‌ی لاجورد، و با حمایت مالی گاه‌نامه‌ی داخلی چگالش؛ شرکت مهندسی مشاور چگالش هر ماه یک بار برگزار می‌شود.

نشست نهم به نقد و نمایش تابلوی «درخت زندگی» اثر سمائه شریفی اختصاص داشت. مجری-کارشناس این نشست؛ آقای مازیار آخوندی از اعضای کانون مطالعات اسطوره‌شناختی میت‌اوخته، ضمن خوش‌آمدگویی به حاضران به معرفی هنرمند پرداختند. سمائه شریفی، تصویرگر و نقاش، فارغ‌التحصیل کارشناسی گرافیک از دانشگاه الزهرا و کارشناسی ارشد تصویرسازی از دانشگاه هنر تهران است. رساله‌ی کارشناسی ارشد او تصویرسازی رمزی آثار سهروردی بوده است و تاکنون بیش از سی عنوان کتاب کودک را تصویرسازی کرده و در نمایشگاه‌های متعددی نیز شرکت داشته است. در این نشست، ایشان توضیح دادند که در خلق هر اثر هنری همیشه سه پرسش بنیادین «چی می‌کشم؟ چرا می‌کشم؟ با چی می‌کشم؟» همراهش هستند و بر اهمیت مطالعه پیش از خلق اثر و لحن ایرانی در طراحی تاکید کرد و این‌که هر عنصر در اثرش باید معنا داشته باشد، حتی اگر مخاطب آن را درک نکند. خانم شریفی در ادامه به روند خلاقیت هنری خود در خلق اثر «درخت زندگی» پرداخت و توضیح داد که چگونه مواجهه‌اش با روایت‌های اسطوره‌ای، به‌ویژه کلاس‌های دکتر عوض‌پور، مسیر هنری‌اش را دگرگون کرده است. سمائه شریفی با اشاره به تجربه‌ی شخصی‌اش از مواجهه با روایت درخت زندگی در اسطوره‌های ایرانی، توضیح داد که چگونه روایت این درخت و دو ماهی محافظ آن در برابر چلپاسه‌های اهریمنی در ناخودآگاهش رسوخ کردند، و روزی با مشاهده‌ی تصاویر جنگ غزه و شباهت تصویری نوزادان کفن‌پیچ‌شده با ماهی، این روایت در ذهنش جان گرفته، و او را به خلق اثری واداشته که در آن ماهی‌های محافظ این درخت کشته شده‌اند.

سمائه شریفی تصویرگر و نقاش

در بخش دوم برنامه، آقای آخوندی با این توضیح که در ادامه اثر هنری با سه رویکرد متفاوت اسطوره‌شناسانه مورد بررسی قرار خواهد گرفت، به معرفی سخنرانان و موضوع سخنرانی ایشان پرداخت؛ نخست خانم نسترن هاشمی از اعضای کانون مطالعات اسطوره‌شناختی میت‌اوخته با رویکرد «اسطوره‌شناسی توصیفی»، سپس خانم ساینا محمدی خبازان پژوهشگر ارشد گروه پژوهشی هنر و معماری پیدایش با رویکرد «اسطوره‌شناسی تحلیلی»، و در انتها آقای بهروز عوض‌پور رئیس گروه پژوهشی هنر و معماری پیدایش با رویکرد «اسطوره-باستان‌‌شناسی».

پیش از آغاز خانم نسترن هاشمی، آقای آخوندی به معرفی کتاب «اسطوره و اسطوره‌شناسی نزد ژرژ فردریش کروزر؛ اسطوره‌شناسی تمثیلی دو دولت‌خانه: تخت‌جمشید و عالی‌قاپو» به عنوان منبع روایت‌های اسطوره‌ای پس‌پشت نقش‌مایه‌ها و سازه‌های معماری ایرانی پرداختند.

نسترن هاشمی

این کتاب در سه قسمت، نخست به معرفی ژرژ فردریش کروزر بانی نخستین روش اسطوره‌شناسی و روش او یعنی اسطوره‌شناسی تمثیلی می‌پردازد، و سپس در دو قسمت بعدی دولت‌خانه‌های تخت‌جمشید و عالی‌قاپو با این روش تحلیل می‌شوند. دو قسمت پسین از سویی سرشار از روایت‌های اسطوره‌ای است و نقش‌مایه‌ها و نمادهای تصویری و سازه‌های معماری مرتبط با آن، و از سوی دیگر اشارات و ارجاعات فراوانی دارد به ارتباط فرهنگی میان روایت‌‌های اسطوره‌ای ایران، هند، توران و بین‌النهرین. این میان روایت اسطوره‌ای درخت زندگی نیز در این کتاب در فرهنگ‌های مذکور از وجوه گوناگون مطمح نظر قرار گرفته و نقش‌مایه‌ها و نمادهای تصویری آن مورد بررسی قرار می‌گیرد. آقای آخوندی با معرفی این کتاب به عنوان منبع قابل توجه برای پیگیری روایت‌های درخت زندگی، به طرح چند پرسش بنیادین درباره‌ی روایت درخت زندگی در دوران صفوی و هخامنشی پرداختند و از خانم نسترن هاشمی دعوت کردند تا به بررسی روایت‌های اسطوره‌ای درخت زندگی در فرهنگ ایرانی بپردازند. خانم هاشمی نخست به نقش بنیادین گیاه و درخت در جهان‌بینی هندوایرانی پرداختند و توضیح دادند که در این فرهنگ، گیاه نه تنها نماد زندگی است بلکه اجداد اولیه‌ی انسان نیز به صورت گیاه تصور شده‌اند و از همین‌جاست که درخت زندگی همواره در انواع هنرها و دوره‌های تاریخی ایران جایگاهی ویژه داشته است. در ادامه ایشان نخست به روایت زایش میترا از یک گیاه یعنی گل نیلوفر اشاره کرد و داستان گاوکشی میترا که طی آن میترا سهم خود از نوشیدنی مقدس سومه را بر زمین می‌پاشد تا تمامی موجودات بر روی زمین آفریده شوند و در روایتی اخیرتر پس از کشتن گاو، از خون او خوشه‌های گندم و تاک رشد می‌کنند و از آن‌ها تمامی موجودات! و این چنین نه تنها میترا، بلکه تمامی موجودات زنده نیز از گیاه به وجود می‌آیند. سپس خانم هاشمی به روایت‌های اخیرتر درخت زندگی اشاره کردند؛ در روایت‌ مزدایی، اهورامزدا به ترتیب آسمان، آب، زمین، گیاه نخستین، گاو  و کیومرث را خلق می‌کند که پس از حمله‌ی اهریمن، گیاه، گاو و کیومرث همگی نابود می‌شوند، و به جای آن‌ها درخت مقدس هرویسپ‌تخمک در میان دریای فراخکرت آفریده می‌شود؛ درختی که تخم همه‌ی گیاهان را در خود دارد و سیمرغ هرگاه بر این درخت بنشیند، هنگام برخاستن تخم‌ها را پخش می‌کند تا با باران بر زمین پراکنده شوند و این چنین تمامی گیاهان از آن به وجود می‌آیند. در کنار این درخت، درخت دیگری است به نام ویسپوبیش که نماد درمانگری است و داروی مقابله با ده هزار بیماری را دارد. اما پس از نابودی این دو درخت، درخت گئوکرن به وجود می‌آید. اهریمن برای نابودی آن وزغی/چلپاسه‌ای را به دریا می‌فرستد و اهورا مزدا دو ماهی محافظ اطراف ریشه‌های درخت می‌آفریند تا پیوسته در حال چرخش‌ باشند و چنان حساس‌ که کم‌ترین تغییرات در آب را متوجه شوند. خانم هاشمی در ادامه‌ی روایت‌های درخت زندگی در فرهنگ ایرانی، به روایت اسطوره‌ای مشی و مشیانه اشاره کردند که در آن انسان مرد و زن به همراه فره در میان ایشان، از نطفه‌ی کیومرث که به گیاه ریباس تبدیل شده بود به وجود آمدند و نسل انسان را پدید آوردند، و روایت دگردیسی سیاوش به گیاه همیشه‌سبزی به نام پرسیاوشان که به درخت سرو شباهت دارد و به درخت زندگی دلالت. نیز ایشان مضمون روایت درخت زندگی را در روایت‌های مرتبط با زرتشت دنبال کردند؛ در روایت نخست، زرتشت برای مبعوث‌شدن در رود دایتی غوطه‌ور می‌شود و پس از پاکی، به ملاقات امشاسپندان می‌رسد. در این هنگام جهان را از قله‌ای نظاره می‌کند که به چهار بخش تقسیم شده و هر بخش سرشار از گیاه و درخت است. در روایت دیگر، زرتشت با داشتن نسک‌های اوستا، شعله‌ای آتش و دو شاخه سرو به دیدار گشتاسپ می‌رود که یکی از این شاخه‌ها بعدها در آتشکده‌ی برزین مهر کاشته می‌شود. در بخش پایانی، ایشان به جنبه‌های تاریخی درختان مقدسی مانند چنار و تاک زرین در ایران اشاره کردند؛ طبق روایتی در خواب پادشاه ماد، آستیاگ، تاکی از شکم دخترش ماندانا رشد می‌کند که سراسر آسیا را فرا می‌گیرد و تعبیر آن ظهور کوروش و فرمانروایی او بر آسیا است، و یا طبق روایت‌هایی درخت تاک و چنار در کاخ‌های سلطنتی هخامنشیان وجود داشته است و از دادن هدیه‌ی تاک زرین و چنار اخگرین به شاهان هخامنشی و تجلیل خشایارشا از این هدایا یاد می‌شود. در نهایت، خانم نسترن هاشمی با ریشه‌شناسی واژه‌های «پارس» و «پاسارگاد» که در سنسکریت به گیاهانی چون چنار و انگور و مکان رویش آن‌ها اشاره دارد، سخنان‌شان را به پایان رساندند.

ساینا محمدی خبازان 

پس از اتمام سخنرانی خانم هاشمی، آقای آخوندی با معرفی کتاب «روان-اسطوره‌شناسی‌های هنری» به عنوان منبع روش «اسطوره‌شناسی تحلیلی» به معرفی ژیلبر دوران بانی این روش پرداختند. ایشان ضمن اشاره به این‌ نکته که در این کتاب با ده روش روان-اسطوره‌شناسی به آثار هنری و هنرمندان مهم و مشهور جهان و ایران پرداخته شده است، یادآور شدند که در این میان ژیلبر دوران بانی سه روش است و یکی از فصل‌های کتاب مذکور به روش «اسطوره‌شناسی تحلیلی» نیز می‌پردازد. سپس در خصوص ژیلبر دوران و اهمیت و ارتباط خیال و اسطوره نزد او صحبت کردند و با طرح چند پرسش پیرامون مفهوم درخت زندگی و علت انتخاب درخت به عنوان نماد زندگی نزد ایرانیان و دیگر اقوام، از خانم ساینا محمدی خبازان دعوت کردند تا با روش «اسطوره‌شناسی تحلیلی» به نقد و تحلیل اثر «درخت زندگی» بپردازند. خانم خبازان پیش از شروع بحث، ضمن تشکر از برگزارکنندگان نشست از اهمیت پناه بردن به فعالیت‌های فرهنگی و هنری در شرایط دشوار اجتماعی سخن گفتند و نشست سهراب را پناهگاهی برای اهل فرهنگ و هنر معرفی کردند. سپس به بیان موضوع سخنرانی خود پرداختند؛ این‌که تابلوی “درخت زندگی” اثر خانم شریفی، به چه روایت‌های اسطوره‌ای ارجاع می‌دهد و این روایت‌ها در بطن خود چه مفاهیمی دارند که هنرمند خودآگاه یا ناخودآگاه آن‌ها را به تصویر کشیده است. در ادامه ایشان به مبنای نظری و ساختار تحلیل خود پرداختند و اشاره کردند که در روش «اسطوره‌شناسی تحلیلی» ژیلبر دوران به دنبال نحوه‌ی شکل‌گیری اسطوره‌هاست از نخستین جرقه‌هایی که در ذهن بشر زده می‌شود. از منظر دوران روند تشکیل اسطوره، از خیال و تخیل بشری می‌گذرد. بر اساس این دیدگاه، انسان به هنگام مواجهه با تهدیدی بنیادین – مانند مرگ – اگر نتواند در عالم واقع به آن پاسخ دهد، تخیلش فعال می‌شود و در عالم خیال آن تهدید را از بین می‌برد و این روند همانا روند تشکیل اسطوره است. دوران برای این روند از پنج مرحله سخن می‌گوید: بازتاب، قوه یا نیرو، کهن‌الگو، نماد، و اسطوره. در نخستین مرحله درون انسان بازتاب‌های برای تامین نیازهای حیاتی شکل می‌گیرد و این بازتاب‌ها اگر در عالم واقع موفق به حل مشکل نشود، در مرحله‌ی دوم تبدیل به قوه و نیرویی درون انسان می‌شود تا در مرحله‌ی سوم از این نیرو تصاویر اولیه‌ای در ذهن انسان صورت پذیرفته، تبدیل به کهن‌الگو شود که تصاویری کلی و جهانی هستند. حال در مرحله‌ی چهارم اگر این تصاویر زمان‌مند و مکان‌مند شوند و نزد قوم و فرهنگی تولید شوند، نمادها شکل می‌گیرند و در نهایت با روایت‌دار شدن این نمادها، اسطوره‌ها به وجود می‌آیند. برای مثال می‌توان گفت افتادن از پرتگاهی که موجب مرگ می‌شود در انسان بازتاب و نیرویی تولید می‌کند که از این مرگ ممانعت کند و این نیرو می‌تواند در کهن‌الگوهایی چون کوه، درخت یا بال مصداق پیدا کند تا در مرحله‌ی بعد نزد اقوام ایرانی فرهنگی شده به نمادی چون سیمرغ تبدیل شود و روایت اسطوره‌ای زال و سیمرغ. حال برای عملیاتی کردن این روش جهت تحلیل یک اثر هنری، نخست لازم است روایت‌‌های اسطوره‌ای پس‌پشت اثر شناخته شود، تا در مرحله‌ی بعد نماد، سپس کهن‌الگو و پس از آن قوه‌ و نیروی شکل‌دهنده به این همه شناخته شود و در نهایت تبیین شود این همه بر اساس بازتاب به چه شکل گرفته است. خانم خبازان پس از تبیین مبنای نظری و ساختار تحلیل، در بررسی اثر «درخت زندگی» توضیح دادند که این اثر برگرفته از چندین روایت اسطوره‌ای در فرهنگ ایرانی است؛ روایت گیاه نخستین چون درختی تصویر شده در میان آب‌های بی‌کران، روایت درخت هرویسپ‌تخمک چون دانه‌های درخت در حال ریختن از درخت هستند، روایت گیاه ریواس در روایت مشی و مشیانه چون درخت دو شاخه شده است و از میان آن‌ها نیز فره درآمده است، روایت زایش میترا از نیلوفر چون فره به صورت خورشید به نمایش درآمده است و میترا در ایران باستان ایزد خورشید است و اکنون خورشید از یک گیاه زاده شده است، و مهم‌تر از همه روایت درخت گئوکرن چون دو ماهی و چلپاسه در کنار ریشه‌های درخت هستند. ایشان در مرحله‌ی بعد با بررسی تک تک روایت‌های مذکور خاطرنشان شدند که روایت‌های مذکور در فرهنگ ایرانی در مجموع نماد آفرینش (آفرینش تمامی موجودات، گیاه، انسان و انسان فرهمند از یک گیاه)، باروری و تداوم زندگی هستند. سپس اشاره کردند که در مرحله‌ی بعد در خصوص کهن‌الگو می‌بایست به دنبال یک الگوی صورت‌مند جهانی و غیرفرهنگی و مشترک میان اقوام بود که نماد آفرینش، باروری و تداوم زندگی باشد و به درخت مشخصی مانند هرویسپ‌تخمک یا گئوکرن اشاره نکند. بر این اساس ایشان به کهن‌الگوی درخت زندگی اشاره کردند؛ صورتی ازلی که نزد اقوام باستان درختی کیهانی بوده است و ستون و محور کیهان. سپس در ادامه در جستار قوه و نیروی شکل دهنده به این کهن‌الگو نزد اقوام گوناگون، به میل بنیادین انسان به زندگی و تداوم زندگی مبتنی بر گیاه اشاره کردند که در صورت کهن الگویی درخت زندگی نمودار شده است. و در جواب این سوال که چرا درخت و گیاه چنین نقشی را در این فرآیند بازی کند، توضیح دادند که گیاهان با داشتن ویژگی‌هایی چون باردهی سالانه، تجدید حیات پس از زمستان، و توان رشد در شرایط سخت یکی از مناسب‌ترین تصاویر برای بروز این میل درونی بوده‌اند. ایشان در این‌جا اشاره کردند که نزد بسیاری از اقوام این نقش را گیاه بازی می‌کند، اما نزد برخی دیگر روال به گونه‌ای دیگر است؛ برای مثال نزد اقوام شمالی نوردیک، خرس به خاطر خواب زمستانی این نقش را بازی می‌کند یا نزد اقوام میان‌رودانی، مار به خاطر پوست‌اندازی. در گام پایانی، ایشان به «بازتاب» یا منشأ اولیه‌ی این نیرو و نیاز پرداختند و توضیح دادند که به صورت کلی می‌توان گفت این همه در بازتاب به میرایی و مرگ انسان پدید آمده است. به بیانی دیگر انسان میرا در خودآگاه خود در دنیای واقع مشکل مرگ را نمی‌توانسته حل کند، بنابراین به خیال خود روی آورده و در عالم خیال تداوم زندگی را در صورت ازلی درخت زندگی متبلور کرده است. بنابراین نیاز انسان به غلبه بر مرگ، نخستین جرقه‌ی شکل‌گیری تخیل روایت‌های اسطوره‌ی درخت زندگی است. اما در نگاهی جزئی‌تر می‌توان بر مفهوم درخت و گیاه دقیق‌تر شد. جالب است که ریشه‌ی واژه‌ی گیاه، گیه است به معنای زنده چنان‌که این واژه هم ریشه است با واژه‌ی گئوکرن به معنای زنده‌ی جنگنده و کیومرث به معنای زنده‌ی میرا! نیز درخت و دار و دارو و tree و drug و dry هم‌ریشه هستند به معنای گیاه خشک شده، و به دوره‌ای مربوط می‌شوند که انسان گیاه پزشکی را کشف کرده و از این راه گیاهان عامل نجات انسان‌ها شده‌اند، دوره‌ای که انسان یکجانشین و کشاورز شده است و گیاهان از سویی عامل تغذیه او شده‌اند و از سوی دیگر عامل نجات جان او، و همین تجربه‌ی زیسته در تخیل جمعی تبدیل به کهن‌الگوها، نمادها و اسطوره‌ها شده است. ایشان در این‌جا به تفاوت‌ میان اقوام گوناگون اشاره کردند و برای مثال از فرهنگ میان‌رودان نام بردند که نزد آن‌ها دقیقاً همین نقش را حیوان بازی می‌کند؛ حیوان از ریشه‌ی عربی حی به معنای زنده است و در روایت‌های این اقوام حیوان عامل تداوم زندگی است؛ از روایت قربان گرفته تا روایت رد شدن از پل صراط. اما در مقابل در فرهنگ تورانی درخت زندگی فراتر از مفهوم زندگی و تداوم زندگی، همانا استخوان‌بندی کیهان را در 15 طبقه شکل می‌دهد با شاخه‌هایی در طبقات بالا و ریشه‌هایی در طبقات زیرین، و در دیگر روایت‌های این اقوام چون پیدایش و مرگ انسان نیز جایگاه ویژه‌ای دارد. در نهایت در جمع‌بندی نهایی، خانم خبازان در تحلیل خود در خصوص اثر هنری «درخت زندگی» توضیح دادند که به نظر می‌رسد هنرمند موضوع درخت زندگی را به دلیل وضعیت امروز جامعه انتخاب کرده است. و با اشاره به تصویر کشته‌شدن ماهی‌ها در این اثر، خاطرنشان شدند که شاید در شرایط دشوار کنونی، دلیل این‌که ما شورمستانه زندگی نمی‌کنیم و بیشتر درگیر مرگ و عوامل مرگ هستیم تا زندگی، همانا شکست خوردن محافظان حیات ماست و غلبه‌ی چلپاسه‌ بر ماهی‌ها و مورد تهدید واقع شدن درخت زندگی به جای شکوفایی آن! باشد که روزی هنرمند درختی شکوفا را تصویر کند با ماهی‌های پیروز.

پس از اتمام سخنرانی خانم خبازان، آقای آخوندی به معرفی کتاب «هومونرانس؛ اسطوره-باستان‌شناسی روایت» به عنوان منبع روش «اسطوره-باستان‌شناسی» پرداختند. بانی این روش اسماعیل گزگین در این کتاب با هم‌نشینی اسناد مادی و نمادی روشی بینارشته‌ای میان اسطوره‌شناسی و باستان‌شناسی برای تحلیل روایت‌های اسطوره‌ای ابداع کرده است و به دنبال آن است که روایت‌ها چطور ساخته شده‌اند و چرا به این شکل ساخته شده‌اند. آقای آخوندی در ادامه با طرح پرسش‌هایی؛ با توجه به اینکه درخت روی سر دیو روییده است، آیا در صورت از میان رفتن درخت زندگی امکان رستن  دوباره‌ی آن به دست عامل از بین برنده آن هست؟ چرا در این اثر به جای چلپاسه‌ دیو تصویر شده است؟ نسبت خورشید (فره) با دیو چیست؟ با مردن ماهی‌ها و پیروزی چلپاسه و دیو و اهریمن و شر، چه باید کرد و تکلیف ما چیست؟ و … ، از آقای بهروز عوض‌پور دعوت کردند تا با روش «اسطوره-باستان‌شناسی» به نقد و تحلیل اثر «درخت زندگی» بپردازند. آقای بهروز عوض‌پور در شروع سخنرانی خود از اعضای گروه پژوهشی پیدایش، کانون مطالعات اسطوره‌شناختی میت‌اوخته، موسسه‌ی کتاب‌آرایی ایرانی، نگارخانه‌ی لاجورد و شرکت مهندسین مشاور چگالش، برای برگزاری این نشست تشکر کردند. سپس از خانم سمائه شریفی به عنوان هنرمندی دغدغه‌مند یاد کردند؛ هنرمندی که انسان را مجبور به تفکر می‌کند. همان چیزی که در جامعه‌ی امروز ایران به شدت جای خالی آن احساس می‌شود چرا که هنر و فرهنگ می‌تواند جامعه را تغییر دهد. ایشان سپس از تمام هنرمندان دغدغه‌مندی که در آثارشان گوشه‌چشمی هم به اسطوره دارند دعوت کردند تا برای برگزاری نشست‌های بعدی سهراب، آثارشان را برای کانون مطالعات اسطوره‌شناختی میت‌اوخته ارسال کنند. آقای عوض‌پور با اشاره به کتاب «هومونرانس؛ اسطوره-باستان‌شناسی روایت» به اهمیت اسناد مادی در کنار اسناد نمادی پرداختند و این‌که اسناد مادی موجب از میان رفتن تعصب در خصوص اسناد نمادی می‌شود. در این کتاب از منظر گزگین در دوره‌ای از تاریخ، انسان با فهم میرایی خود به این نتیجه می‌رسد به خلق روایت بپردازد، روایتی که بعد از او هم باقی ماند و نامیرا باشد و این چنین به گونه‌ای خود او هم نامیرا شود. و در همین راستا سه بزنگاه تاریخی برای روایت‌پردازی انسان برمی‌شمرد؛ کلان‌روایت‌های کیهان‌ساز، فرهنگ‌ساز، و جداساز. کلان روایت‌ کیهان‌ساز شامل مجموعه روایت‌هایی می‌شود که مضمون آن‌ها چگونگی شکل‌گیری کیهان و جهان بر اساس باور به حیات‌ پس‌ازمرگ هست و این‌که جایگاه انسان در این جهان چیست، از کجا آمده و به کجا می‌رود. برای مثال روایت درخت زندگی تورانی که خانم خبازان به آن اشاره کردند در این کلان روایت جای می‌گیرد؛ درختی کیهانی که کل عالم بر آن سوار است. اما کلان روایت فرهنگ‌ساز روایت‌هایی را در بر می‌گیرد که مضمون آن‌ها چگونگی شکل‌گیری فرهنگ است و به لحاظ تاریخی مربوط به زمانی است که انسان از کوچ‌روی مبتنی بر شکار به یکجانشینی مبتنی بر کشاورزی روی می‌آورد، دقیق‌تر شهرنشین و متمدن می‌شود و این چنین فرهنگ، هنجارها و ضدهنجارها را به وجود می‌آورد. روایت درخت زندگی ایرانی که خانم خبازان پیش از این به آن اشاره کردند، مربوط به همین دوره است؛ درختی که از سویی عامل تغذیه است و از سوی دیگر از بین برنده‌ی بیماری و مرگ. و اما کلان روایت جداساز مجموعه روایت‌هایی را در برمی‌گیرد که مضمون آن‌ها جداسازی انسان از دیگر موجودات و دیگر انسان‌هاست. و شاخص‌ها در این‌جا بسیار نابخردانه است، مانند رنگ پوست یا نژاد یا قومیت یا مذهب. برای مثال روایت تقسیم جهان میان سه پسر فریدون در همین کلان روایت جای می‌گیرد. جالب این که ایران امروز در همین مرحله است و از همین جاست که ایرانیان امروزه بیشتر به دنبال گسست اجتماعی هستند تا پیوست، به دنبال این هستند که چه کسی با ما نیست نه این‌که چه کسی با ماست! و لازم به ذکر است که تمام تعصبات قومیتی و دعوای میان اقوام از همین‌جا نشات می‌گیرد. دکتر عوض‌پور در ادامه به بررسی تفاوت‌های تابلوی «درخت زندگی» و روایت‌های پس‌پشت آن پرداختند؛ تصویر کردن خورشید به جای فره، نیلوفر به جای ریواس، دیو به جای چلپاسه، از همه  مهم‌تر بدفرجامی به‌ جای به‌فرجامی، و به وجود آمدن درختی جدید از سر دیوی که برای از بین بردن درخت آمده بود، و بر این اساس به این نکته اشاره کردند که درخت زندگی‌ که خود در کلان روایت فرهنگ‌ساز پدید آمده بود، در این اثر درون کلان روایت جداساز قرار گرفته است چرا که با توجه به تغییرات مذکور بر عوامل جداساز مانند دیو در برابر ایزد یا میترا در برابر گاو تاکید ویژه‌ای شده است. یا به بیانی دیگر عواملی به روایت افزوده شده‌اند که مربوط به کلان روایت جداساز هستند. و سپس این سوال را مطرح کردند که آیا این دخل و تصرف آگاهانه و خلاقانه بوده یا ناشی از عدم درک اسطوره؟ برای پاسخ به این پرسش، آقای عوض‌پور چهار رویکرد در مناسبت هنر با اسطوره مطرح کردند: اسطوره‌گریزی، اسطوره‌زدایی، اسطوره‌زایی و اسطوره در هنر. ایشان ضمن اشاره به این‌که در ایران رایج‌ترین رویکرد در هنرورزی اسطوره‌گریزی است، اثر «درخت زندگی» را به علت ارجاعات زیاد اسطوره‌ای متعلق به این رویکرد ندانستند و به توضیح رویکردهای دیگر پرداختند. در رویکرد دوم؛ اسطوره‌زدایی، اثر هنری با آوردن یک روایت اسطوره‌ای تلاش در حذف المان‌های اسطوره‌ای آن دارد. چنان‌که مشخص است اثر «درخت زندگی» این رویکرد را ندارد چرا که در تصویر ماهی‌ها و دیو و … حضور دارند که به دنیای اسطوره‌های تعلق دارند. در رویکرد سوم؛ اسطوره‌زایی، هنرمند اسطوره‌ و روایتی نو خلق می‌کند که به نظر می‌رسد اثر مذکور متعلق به این رویکرد باشد. و در رویکرد چهارم؛ اسطوره در هنر، هنرمند یک روایت کلاسیک را مو به مو به تصویر می‌کشد. چنان‌که مشخص است تابلوی «درخت زندگی» متعلق به این رویکرد نیز نیست. بر این اساس آقای عوض‌پور چنین نتیجه گرفتند که اثر مذکور متعلق به رویکرد سوم است؛ یعنی خلق روایت جدید و نه تکرار گذشته. سپس در توضیح خلاقانه بودن یا نبودن اثر مذکور، با ارجاع به نمط پنجم کتاب اشارات و تنبیهات ابن سینا به تبیین مفهوم خلاقیت هنری پرداختند و از سه نوع خلق اثر هنری صحبت کردند. نوع اول؛ انتقال یا سرقت که فاقد خلاقیت است و بسیار رایج در دنیای معاصر، نوع دوم؛ ابداع یا خلق از عدم که به لحاظ فلسفی امکان‌ناپذیر است چرا که هر اثر هنری بر اساس پیش‌متن‌های خود به وجود آمده است و با آن‌ها در ارتباط است، نوع سوم؛ اقتباس با دخل و تصرف خلاقانه که جوهره‌ی آفرینش هنری‌ست. سپس با ارجاع به «اساس الاقتباس» خواجه نصیر طوسی به تبیین مفهوم اقتباس در خلق اثر هنری پرداختند و به دو نوع اقتباس اشاره کردند. نوع اول؛ مفهوم سنتی اقتباس، یعنی برداشت مکانیکی از آثار دیگران که همان انتقال می‌شود، و نوع دوم؛ به معنای آتش گرفتن از یک موضوع و سپس خلق اثر هنری. ایشان در توضیح نوع دوم، با ریشه‌شناسی کلمه‌ی اقتباس متذکر شدند که اقتباس در عربی از ریشه‌ی قبض به معنی پاره‌ای آتش است و به معنای آتش گرفتن؛ در قدیم که به راحتی آتش روشن نمی‌شد، کسی که آتش می‌خواست پیش کسی می‌رفت که آتش داشت و از او برای روشن کردن آتش خود، پاره‌ای آتش می‌گرفت! پس آتش گرفتن استعاره‌ای است از این‌که هنرمند در پی واقعه یا دیدن اثری، چنان آتش می‌گیرد که نتیجه‌ی آن خلق یک اثر هنری می‌شود. چنان‌که خانم شریفی در راستای نحوه‌ی خلاقیت هنری خود برای خلق تابلوی «درخت زندگی» توضیح دادند که صحنه‌ی نوزادان کفن‌پیچ شده‌ی جنگ غزه چنان تاثیری بر ایشان نهاده که تابلوی مذکور را خلق کردند. آقای عوض‌پور برای توضیح بیشتر مفهوم اقتباس در هنر، نمونه‌های خلاقانه‌ و مشهوری از آن را برشمردند و توضیح دادند که اگر اقتباس با زاویه دید نو همراه باشد، خلاقانه‌ترین شکل آفرینش خواهد بود؛ برای مثال عقده‌ی ادیپ فروید که خود اقتباسی از اسطوره‌ی ادیپ است و اقتباس پاموک از آن در کتاب «مو قرمز» و اقتباس براهنی از آن در فیلم «پیرپسر»، اقتباس دوشان از ژوکوند داوینچی، و یا کتاب «اس / زد» بارت که اقتباسی از داستان کوتاه سارازین بالزاک است. سپس در تحلیل اثر خانم شریفی آن را اثری خواندند که بر مبنای اقتباس خلاقانه خلق شده است؛ این اثر با اقتباس از روایت‌های درخت زندگی خلق شده و در این‌جا با روایت شخصی هنرمند از درخت زندگی ایرانی مواجه هستیم، البته در حد همان شراره‌ای که ذکر شد. چرا که هنرمند در این اثر با دیدن آن واقعه و این اسطوره، روایتی نو خلق کرده است که مخاطب را به فکر وا می‌دارد. در حالی که اگر این اثر بازنمایی و تکرار روایت اصلی بود، اصلاً نیازی به خلق اثر برای آن روایت نبود. اما این اثر پرسش‌ برانگیز است و مخاطب دائم از خود می‌پرسد چرا دیو؟ چرا پایان بد؟ چرا نمادها در این اثر جابه‌جا شده‌اند؟ و … ، و همین نشانه‌ی خلاقانه بودن این اثر است.  آقای عوض‌پور در پایان سخنرانی خود، هنرمند اثر «درخت زندگی» را دغدغه‌مند، چندلایه و خلاق دانستند که اثری خلاقانه آفریده کرده است با خلق روایتی نو!

مشاهده بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا